اخرعاقبت بعضیا

چند تا جوون تو يه پاساژ تو بالاي شهر بوتيک داشتن.
يه روز ديدن يه مرد ساده با سرووضع خيلي ساده داره مياد طرف بوتيکشون.
حس باحالي بهشون دست داد و با خودشون گفتن يه کم واسه خنده اسکولش کنيم .
مرده اومد داخل و پرسيد : شما اينجا چي ميفروشين ؟؟؟
با خنده گفتند : الاغ ...!!!
مرده گفت : ببخشيد جز خودتون مورد ديگه اي واسه فروش نداريد ؟؟

فقط کامنت