خاطرات یک اصفهانی
خاطرات یک اصفانی همراه با اصول آموزشی
یادمس کوچولی بودم قِرار بود بریم عروسی
,آقام گفت : بابا بیا کارد دارم...
بابام: ببین عزیزم ما تو دینمون سفارش شدس که سه چیزا به فرزنداتون آموزش بدیند,
1.شنا
2.تیراندازی
3.سوارکاری
حالام دلم میخواد تو این عروسی 3 تاشا با هم یادد بدم..
گفدم: چیطوری آقاجون؟
گفت بیبین شوما میری یجا کمین میکونی
آ تا شاباشا ریخدن رو سری عروس هرکی رفت برا جمع کردنش با کش پول بِش تیر اندازی میکونی
تا از مکان فِرار کوند
, تو مرحله بعدی اِز دور شیرجه میزنی رو شاباشا آ لا شاباشا شن
فندک قبل از کبریت اخترا ع شد .
صد تا چاقو بساز یکیش دسته نداره (وعده های او پوچ و دروغین است )
برنده روز 13 تیر همین مسابقه؟؟؟؟؟
پاسخ صحیح را به صورت شماره سوال:پاسخ صحیح به شماره 5000 2853 080 909 پیامک کنید. مثال: از چپ به راست بخوانید 30516:2 |
در صورت ویژه بودن امتیاز آن به شما اضافه خواهد شد.
برفین
admin