عاقد گفت عروس خانوم وکيلم؟

عاقد گفت عروس خانوم وکيلم؟
گفتند عروس رفته گل بچينه. دوباره پرسيد وکيلم عروس خانوم؟
- عروس رفته گلاب بياره.
عاقد گفت براى بار سوم مى پرسم؛ عروس خانم. وکيلم؟

عروس رفته...
عروس رفته بود.

پچ پچ افتاد بين مهمانها. شيرين سيزده سالش بود؛ وراج و پر هيجان. بلند بلند حرف مى زد و غش غش مى خنديد. هر روز سر ديوار و بالاى درخت پيدايش مى کردند. پدرش هم صلاح ديد زودتر شوهرش دهد.
داماد بددل و غيرتى بود و گفته بود پرده بکشند دور عروس.

شيرين هم از شلوغى استفاده کرده بود و چهاردست و پا از زير پاى خاله خانبانجى ها که داشتند قند مى سابيدند، زده بود به چاک.
مهمانى بهم ريخت. هر کس از يک طرف دويد دنبال عروس. مهمانها ريختند توى کوچه.
شيرين را روى پشت بام همسايه پيدا کردند.لاى طناب هاى رخت. پدرش کشان کشان برگرداندش سر سفره عقد. گفتند پرده بى پرده! نامحرمها را رفتند بيرون. کمال مچ شيرين را سفت نگه داشت.
عاقد گفت استغفرالله! براى بار دهم مى پرسم. وکيلم؟
پدر چشم غره رفت و مادر پهلوى شيرين يک نيشگون ريز گرفت. عروس با صداى بلند بله را گفت و لگد زد زير آينه. زن ها کل کشيدند و مردها بهم تبريک گفتند. کمال زير لب غريد که آدمت مى کنم جووووجه و خيره شد به تصوير خودش در آينه شکسته.

فرداى عروسى شيرين را سر درخت توت پيدا کردند. کمال داد درخت هاى حياط را بريدند. سر ديوارها هم بطرى شکسته گذاشتند. به درها هم قفل زدند. اسم عروس را هم عوض کردند. کمال گفت چه معنى دارد که اسم زن آدم شيرينى و شکلات باشد.
شيرين شد زهره.
زهره تمرين کرد يواش حرف بزند. کمال گفت چه معنى دارد زن اصلا حرف بزند؟ فقط در صورت لزوم! آنهم طورى که دهانت تکان نخورد. طورى هم راه برو که دستهايت جلو و عقب نرود. به اطراف هم نگاه نکن، فقط خيره به پايين يا روبرو.

زهره شد يک آدم آهنى تمام و عيار. فاميل ها گفتند اين زهره يک مرضى چيزى گرفته. آن از حرف زدنش، آن از راه رفتنش. کمال نگران شد. زهره را بردند دکتر. دکتر گفت يک اختلال نادر روانى است. همه گفتند از روز عروسى معلوم بود يک مرگش مى شود. الان خودش را نشان داده.
بستريش که کردند، کمال طلاقش داد.

خواهرها گفتند دلت نگيره برادر!
زهره قسمتت نبود. برايت يک دختر چهارده ساله پسنديده ايم به نام شربت.

بریده ای از کتاب من یک زنم

فقط کامنت    

ایجاد کننده

کهکشان راه شیری ، اضافه تر از صد میلیون ستاره دارد.

ضرب المثل

از این امامزاده کسی معجزه ندیده (شخصی که خیرش به کسی نمی رسد ،انتظار کمک نداشته باش)

مسابقه
برای شرکت در مسابقه، شماره شما باید در سیستم ثبت شود

سوال شماره 37282 تأیید کننده: admin
کاربری که 25 تا دوس دختر داشت و همه رو تنها گذاشت و رفت؟
(1) عابدی (abedi)
(2) ساقه طلایی
(3) میثم
(4) خوشتیپ60
پاسخ صحیح را به صورت
شماره سوال:پاسخ صحیح
به شماره 5000 2853 080 909 پیامک کنید.
مثال: از چپ به راست بخوانید 37282:4
هر روز یک نفر از کسانی که پاسخ صحیح داده باشند به قید قرعه، عضو ویژه اورداپ خواهند شد.
در صورت ویژه بودن امتیاز آن به شما اضافه خواهد شد.

صفحات ایجاد شده توسط اعضا