پیرمردی در روستای هروز برای نماز صبح

داستان پیرمرد

میگن؛
پیرمردی در روستایی هرروز برای نماز صبح از منزل خارج وبه مسجدمی رفت
دریک روز بارانی پیرمرد
صبح برای نماز از خانه بیرون آمد
چند قدمی که رفت در چاله ای افتاد،
خیس وگلی شد
به خانه بازگشت لباس راعوض کرد
ودوباره برگشت
پس از مسافتی برای بار دوم خیس و گلی شد برگشت لباس راعوض کرد
ازخانه برای نماز خارج شد.
دید جلوی درمسجد،
جوانی چراغ به دست ایستاده است سلام کرد
و راهی مسجد شدند
هنگام ورود به مسجد دید جوان وارد مسجد نشد پرسید: ای جوان برای نماز وارد مسجد نمی شوی؟
جوان گفت نه ،
ای پیر ،من شیطان هستم
برای بار اول که بازگشتی خدابه فرشتگان گفت: تمام گناهان او را بخشیدم.
برای باردوم که بازگشتی خدا به فرشتگان گفت: تمام گناهان اهل خانه او را بخشیدم .
ترسیدم اگر برای بار سوم در چاله بیفتی ,
خداوند به فرشتگان بگوید
تمام گناهان اهل روستا رابخشیدم
که من این همه تلاش برای گمراهی آنان داشتم
برای همین آمدم چراغ گرفتم تا به سلامت به مسجد برسی

گر تو آن پیر خرابات باشی
فارغ ز بد و بنده ی الله باشی
شیطان به رهت همچو چراغی بشود
تا در محضر دوست همیشه حاضر باشی.

فقط کامنت    

ایجاد کننده

بر سر در سازمان ملل متحد این رباعی :
بنی آدم اعضای یکدیگرند که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار
نوشته شده است .

ضرب المثل

یار شاطر باش نه بار خاطر (به دیگران نیکی کن و بدی را روا مدار)

مسابقه
برای شرکت در مسابقه، شماره شما باید در سیستم ثبت شود

سوال شماره 23672 تأیید کننده: khaled69
شعرسعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز ......
(1) ایوان مداین را آیینه عبرت دان
(2) زنده اندیشان به زیبایی رسند
(3) مرده آن است که نامش به نکویی نبرند
(4) هیچ کدام
پاسخ صحیح را به صورت
شماره سوال:پاسخ صحیح
به شماره 5000 2853 080 909 پیامک کنید.
مثال: از چپ به راست بخوانید 23672:3
هر روز یک نفر از کسانی که پاسخ صحیح داده باشند به قید قرعه، عضو ویژه اورداپ خواهند شد.
در صورت ویژه بودن امتیاز آن به شما اضافه خواهد شد.

صفحات ایجاد شده توسط اعضا