ساعت ده ساعت هشت و سی دقیقة شب
ساعت ده
ساعت هشت و سی دقیقة شب، آسمان سرفه کرد، سرما خورد
باد تندی وزید ـ بی هنگام ـ گل یاسی شکسته شد، پژمرد
برق زد چشم آسمان، ناگاه، تازه شد داغ کودکی تنها
شادی کودکانهاش را باد، تا خدای بزرگ با خود برد
مادر یک شهید بی برگشت، زیر ایوانی از حیا و غرور
مثل کوهی صبور، آهسته، زخم ها را به دست باد سپرد!
ساعت ده عجیب بود امّا، ساعت انفجار ثانیهها
چفیهای غرق خون به خاک افتاد، یک پلاک شکسته ترکش خورد
ساعت یازده، ولی ... افسوس، زیر بارانی از غم و تشویش
کودکی در کنار حجله نشست، مادری زیر باری از غ
برای فروکردن یک میخ در زمین یا در چوب به چکش نیاز است . کارگران برای گذاشتن یک پای فولادی در زمین ، از چکش های بزرگی به نام شمع کوب استفاده می کنند. یک جرثقیل ، شمع کوب را بلند می کند و سپس آن را روی پایه رها می کند. این عمل صدای گوش خراشی دارد.
چهار دیواری اختیاری ( لزوم امنیت و آسایش فرد در منزل مسکونی خود )
این شعر از کیست؟تو به من خندیدی و نمیدانستی...
پاسخ صحیح را به صورت شماره سوال:پاسخ صحیح به شماره 5000 2853 080 909 پیامک کنید. مثال: از چپ به راست بخوانید 23260:2 |
در صورت ویژه بودن امتیاز آن به شما اضافه خواهد شد.